Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرنگار حوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان،سیروس گرجستانی بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون زاده خطه شمال ایران است، اما اصالتی آذری دارد. با نگاهی به کارنامه هنری گرجستانی می‌توان گفت که وی در نقش‌های متفاوتی ظاهر شده است.بیشتر ما این بازیگر درخشان را در عرصه سینما و تلویزیون دیده ایم؛ اما سیروس گرجستانی ۲۵ ساله بود که با گروه هنر ملی۲  وارد اداره تئاتر شد .

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

گرجستانی بعد از تئاتر ، فعالیت در تلویزیون را در سال ۱۳۵۶ شروع کرد. پس از آن به استخدام وزارت فرهنگ و هنر سابق و ارشاد کنونی درآمد. پس از انقلاب، فعالیت سینمایی او با فیلم «فریاد مجاهد» به عنوان بازیگر در سال ۱۳۵۸ آغاز شد.او در این سال‌ها در سریال‌های تاریخی مثل امام علی (ع)، شیخ مفید، کیف انگلیسی، ولایت عشق و ... هم ایفای نقش کرد.

خالق نقش های متنوع 

همچنین در سریال‌های طنزی همچون متهم گریخت، سه دونگ سه دونگ، خوش نشین‌ها مامور بدرقه زن بابا، کیف انگلیسی، امام علی (ع)، صاحبدلان کلاه پهلوی و ...  بازی کرد.

در سریال «آنام» نقش یک خان آذری مقتدر و در عین حال مهربان را برعهده داشت. این هنرمند در سال‌های فعالیت هنری خود در فیلم‌ها و سریال‌های بسیاری ایفای نقش کرد که بسیاری از آن‌ها مورد توجه مردم قرار گرفتند.

بازی در نقش کهنسالی و میانسالی استاد شهریار در سریالی به همین نام یکی از آنهاست. در سریال «شهریار» نیز ایفاگر نقش استاد شهریار شد. تاکنون هنرنمایی‌های گرجستانی را در سریال و فیلم‌های متعددی دیده ایم که از آن جمله می‌توان به آدم برفی، مسافر ری و نهنگ ۲، دنگ و فنگ روزگار، هفت سین، دختری به نام آهو، گاو صندوق، شب می‌گذرد، صاحبدلان، باجناق ها، رانت خوار کوچک، در کنار هم، روز‌های مه آلود، ولایت عشق، هتل، زیر بازارچه، همسران، مدرس، مخمصه آثار ماندگاراین بازیگر هستند.

از چهار سالگی با فراز و نشیب شغل پدرم آشنا شدم

حالا این شب ها سریال شرم  آخرین اثر این هنرمند از شبکه سه سیما پخش می شود به همین بهانه گفتگویی با فرزند این هنرمند داشتیم .سیاوش گرجستانی بازیگر و کارگردان در گفت و گو با خبرنگارحوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان،درباره خاطراتی با پدرش گفت: چهار ساله بودم که همسفر بابا شدم و همراه بابا به پشت صحنه فیلم دوران سربی آقای معصومی رفتم، در این دوماه در ارتفاعات گرگان فهمیدم پدرم چه شغلی دارد و با فراز و نشیب شغل پدرم آشنا شدم. حتی یک نقشی هم بازی هم کردم.

وی ادامه داد: از آن روز‌ها بیاد دارم پدرم وقتی مشغول به کاری میشد. مقابل یک آین‌های که داشتیم و همچنان در خانه داریم مینشست و ساعت‌ها نقش را تمرین میکرد.

پدرم می گفت مهم نیست  اسمم در تیتراژ کجا قرار بگیرد

گرجستانی عنوان کرد:از زمانی که حرفه پدرم را شناختم، روی میز کارش یک آیینه تعبیه می‌کرد و بعد از هر قرارداد برای هر کاری مقابل آن آیینه ساعت‌ها می‌نشست و نقش را می‌خواند. همیشه در حال زحمت بود و می‌گفت مهم نیست طول و عرض نقش چی باشد مهم نیست کارگردان چه کسی باشد مهم نیست، اسم در تیتراژ کجا قرار بگیرد مهم تعهد و عشق به بازیگری است.

سریال شرم آتش زیر خاکستر است

وی درباره این شب‌ها و دیدن بازی استاد گرجستانی در سریال شرم گفت: حالا که این شب‌ها سریال شرم در حال پخش است، برایم همه آن لحظات مرور میشود. ما همیشه کنار هم کار‌های پدرم را تماشا میکردیم و در پایان هر قسمت با همدیگر گفتگو می‌کردیم گپ می‌زدیم حتی کل کل هم می‌کردیم، این شب‌ها هم همینطور هستم. اما بابایی نیست بخواهیم کل کل کنیم و درد ماجرا این است که اولین بار است که یک کاری پخش می‌شود و بابا نیست تا نظرات را بشنود چراکه نظرات اطرافیان و مردم برای بابا خیلی مهم بود. در یکی از سکانس‌های سریال شرم که پخش می‌شد گفتم بابا چرا راکورد حسی ات را حفظ نکردی. حتی همسرم مثل پدرم در جوابم گفت بیا برو بابا گنجشک امسالی داره یاد گنجشک پارسالی می دهد.

گرجستانی افزود:شرم آتش زیر خاکستر است، من صبح و روز آرام هستم وکارهایم را انجام می‌دهم. اما به ساعت پخش شرم که نزدیک می‌شوم خود به خود ضربان قلبم بالامی رود. دوباره همه چیز برای من زده می‌شود.

فرزند استاد گرجستانی ادمه داد: رفتن پدرم داغ بزرگی است، حس و حال عجیبی را سپری میکنیم، ۳۷ سال است نام پدرم را در تمام کار‌ها میدیدم و این شب‌ها کنار نام پدرم مرحوم میآید حال بدی است. برای مادرم، خواهرهایم، همسرم بسیار سخت شده است.

وی اظهار کرد: همیشه میگویند بعد از کار معدن بازیگری سخت است، البته بازیگری خودش اینقدر سخت نیست بلکه طبعات کار در بازیگری سختتر است. پدرم هنور با رفتنش کنار ما هست و همیشه دوستان و علاقمندان به پدر به یاد او هستند. اما ما دیگر مثل سابق آرامش نخواهیم داشت.

گرجستانی درباره حضور سیاوش طهمورت به جای استاد گرجستانی عنوان کرد: نمیدانم چه حسی است، اما وقتی میخوانم سیاوش طهمورث در نقش عزیز آقا، یک حال عجیبی سراغ من میآید. من به آقای طهمورث عمو سیاوش میگویم چراکه با پدرم کار‌های مشترک داشتند. به خدا میگویم یک مقدار دیگری میگذاشتی پدرم میماند و نقش را کامل بازی میکرد.

فرزند این هنرمند محبوب درخصوص لطف مردم گفت: در این مدت لطف مردم بسیار برایم با ارزش است، همه درباره پدرم عاشقانه صحبت کردند و خاطرات خوبی با پدرم دارم.

وی درباره آخرین شعری که استاد گرجستانی کنار آیینه نوشت توضیح داد: پدرم در گروه‌هایی عضو بودند و شعر‌هایی که دوستانش ارسال میکردند، هر کدام که قشنگتر بود در یک دفتر یادداشت میکرد. اما بعد از فوت پدرم من روی آیینه این شعر را دیدم و بسیار برایم سخت بود. آخرین شعر این بود «آنچه از سر گذشت، شد سرگذشت؛ حیف بی دقت گذشت، اما گذشت؛ تا دو روزی خواستم فکری کنم؛ بر در خانه نوشتند درگذشت».

وی افزود: همیشه از بچگی کابوس از دست دادن پدرم را داشتم، اما هیچ وقت این کابوس را در خانه راه نمی‌دادم، اما حالا که چند ماهی گذشته است مرور می‌کنم و متوجه می‌شوم که علایم خستگی را در پدر می‌دیدم، اما نمی‌خواستم باور کنم.

گرجستانی درباره بزرگترین حسرتش گفت: وقتی فیلمم را ساختم اولین کسی که به تماشا نشست پدرم بود، او بعد از پایان فیلم حال عجیبی داشت نمی‌توانم بگویم حسرت یا اسم دیگری روی آن بگذارم. با صدای بلند از خدا خواست که می‌شود روزی من در فیلم پسرم بازی کنم و او به من بگوید که چکار کنم و چکار نکنم حتی سر من فریاد بکشد. حالا این حسرت تا آخر عمر در دل من مانده است.البته در سریال  جاده چالوس  به کارگردانی احمد معظمی با هم  همکاری داشتیم.

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

گرجستانی اظهار کرد: بعد از فوت پدرم همه دوستان و فامیل از من خواستند که مادرم و خواهرهایم را آرام کنم، با خودم قرار گذاشتم که این اتفاق همیشه رخ دهد. سعی میکنم حال بد من را نبینند. اما خودم هم اتفاقاتی را تجربه میکنم که سخت است.

وی افزود: همین چند وقت پیش مادرم یک مقدار حالشون خوب نبود، با دکتر پدرم صحبت کردم بهم گفتند که مادرم به بیمارستان مراجعه کند، اما مناصرار داشتم مطب دکتر بروم چراکه نمیخواستم دوباره به بیمارستانی بروم که پدرم را آنجا از دست دادم خیلی برایم سخت است. البته همین هفته پیش مجبور شدیم برای چکاب به آن بیمارستان مراجعه کنیم.البته مسیر خانه من جلوی درب بیمارستان رد میشوم. این شب‌ها هم که سریال شرم پخش میشود و همه این مسیر‌ها جلوی چشممن است و داغ من بیشتر میشود.

سکانس جذابی در سریال شرم دیدم

وی درباره سکانس دیدنی در سریال شرم گفت: یک سکانسی بین بابا و آقای پورعرب پخش شد که این دو عزیز کنار هم قرار گرفتند دوبازیگر قدیمی که از تئاتر آمدند. رد و بدل کردن دیالوگ‌ها سکانس جذابی را رقم زده بود. هیچ کدام هم نمیخواهند بگویند تماشاگر دوربین ما رو ببینید، چون زندگب در آن جریان است و مخاطب خودش میبیند. این حسرت برای من میماند که فرصت را از دست دادم که بابام جلوی دوربین من بازی کند. 

  کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

گرجستانی درباره ادامه مسیر کاریش گفت: بعد از ساخت چند مستند وفیلم کوتاه «واداشته» تلاشم این است که هرچه سریع‌تر سراغ ایده‌ای برای فیلم بلندم بروم می‌دانم انرژی و محبت پدرم پشت و پناهم است.

وی اظهار کرد:پدرم از سال ۴۲ با گروه هنر ملی تئاتر شروع کرد که هادی اسلامی سرپرست گروه بودند و این گروه زیرنظر آقای عباس جوانمرد تئاتر بود. آقای شکیبایی هادی اسلامی، حسین خانی بیگ در این گروه حضور داشتند، اما مگر چند سال است که سیروس گرجستانی در قالب تصویر شناخته شده است نهایت ۲۵ سال می‌شود.

گرجستانی توضیح داد: پدرم تا همین چند سال پیش کارمند اداره تئاتر بود و وظایف پدر تئاتر کار کردن بود. همیشه با افتخار می‌گفت که از تئاتر آمدم و برای تئاتر هستم دوست داشت تئاتر کند. خودش را سینمایی و تلویزیونی نمی‌دانست چراکه با خاک صحنه خوردن به اینجا رسیده بود. اما بعد از فوت بابا تا همین امروز هیچ خبری از خانه تئاتر نشد. از طرف سازمان صدا و سیما رییس سازمان همینطور اهالی خانه سینما زحمت کشیدند و تشریف آوردند. حتی رئیس فدراسیون تیراندازی جناب دکتر دادگر که حتی یکبار هم با پدر من رو در رو نشده بود در مراسم حضور داشتند، اما از اهالی خانه تئاتر حتی یک پیام همدردی حتی در دنیای مجازی به دستمان نرسیدو این موضوع من و خانواده ام را اذیت کرده است.

گفتگو از الهام قبادی

انتهای پیام/

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: سریال تلویزیونی صدا و سیما سیروس گرجستانی استاد گرجستانی سریال شرم مهم نیست

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۱۳۹۳۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمی‌دهم مگر به شرط...

به گزارش همشهری آنلاین، دختر ۳۰ ساله که برای مشورت‌های تخصصی درباره ماجرای ازدواجش به مرکز انتظامی آمده بود، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم‌آباد مشهد گفت: پدر ومادرم بازنشسته فرهنگی هستند و حساسیت خاصی روی فرزندانشان دارند به همین دلیل همه خواهران و برادرانم مطابق سلیقه خانواده‌ام ازدواج کرده‌اند و زندگی آرامی دارند.

من به دلیل استعداد خوبی که در تحصیل داشتم، درس و مدرسه را در اولویت زندگی قرار دادم و ادامه تحصیل دادم به طوری که به خواست پدر و مادرم رشته دامپزشکی را انتخاب کردم، ولی آرام‌آرام در دوران تحصیل به این رشته علاقه‌مند شدم.

موضوع این است که پدرم درباره خواستگارانم بسیار سختگیری می‌کند و مدعی است که باید مانند دیگر خواهران و برادرانم ازدواج کنم تا به خوشبختی برسم. یک بار یکی از همکلاسی‌هایم به خواستگاریم آمد اما پدرم او را به دلیل اقامت در روستای زادگاهش رد کرد در حالی که من به او علاقه‌مند بودم.

درگیری شدید زن رسمی و زن صیغه‌ای در کلانتری | شوهرم دیپلمه بود، من او را آقای دکتر کردم! فرار دختر جوان با پسری که او را کنیز خودش کرد | کتکم می‌زد و دست‌هایم را می‌سوزاند

در این میان، یکی از دوستان مادرم جوانی مقیم آمریکا را به من معرفی کرد که فقط می‌تواند سالی دو بار به ایران بیاید. وقتی فرید به خواستگاریم آمد، ابتدا پدر و مادرم مخالفت نکردند، اما زمانی که قرار ازدواج گذاشتیم، ناگهان پدرم شرط کرد که باید یک واحد مسکونی را به نام من سند بزند. او هم ناراحت شد و به آمریکا بازگشت.

او حتی به پدر و مادرم پیشنهاد کرد برایشان بلیت پرواز به عراق را تهیه می‌کند تا مراسم عقد را در یکی از مکان‌های مذهبی برگزار کنیم، ولی باز هم پدرم مخالفت کرد و اکنون چاره‌ای جز مخالفت با خواسته پدرم ندارم و می‌خواهم به تنهایی به سوی آمریکا پرواز کنم.

در همین حال پدر نوشابه که به دعوت مشاور در اتاق مددکاری اجتماعی حضور داشت، با بیان اینکه هیچ پدری دوست ندارد دخترش را غمگین ببیند و سرنوشت تلخ فرزندش را نظاره کند، به کارشناس کلانتری گفت: من شرط واحد آپارتمانی را فقط برای این منظور مطرح کردم که بدانم خواستگار دخترم در چه سطحی از نظر مالی قرار دارد و آیا دخترم را به اندازه یک واحد مسکونی دوست دارد یا نه.

وی ادامه داد: الان هم از این شرط صرف‌نظر کرده‌ام اما دلیل اصلی مخالفت من این است که فرید اصرار به عقد موقت دارد و حاضر نیست با دخترم به صورت دائمی و رسمی ازدواج کند. او معتقد است باید طبق فرهنگ غربی مدتی را زیر یک سقف زندگی کنند و در صورتی که بعد از چند سال به توافق رسیدند، با هم ازدواج کنند. حالا اگر او در مدت کوتاهی از دخترم سیر شد و او را در کشور غریب به حال خودش رها کرد، باید چه کنیم؟

پدر نوشابه اظهار کرد: از سوی دیگر، او حتی خانواده‌اش را به ما معرفی نکرده و حاضر نشد به همراه خانواده‌اش به خواستگاری بیاید. ما هم نمی‌توانیم برای انجام تحقیقات درباره وضعیت اجتماعی و اخلاقی او به آمریکا برویم. بنابراین به ازدواج او با دخترم رضایت ندادم چراکه نمی‌خواهم سیه‌روزی و بدبختی او را شاهد باشم.

وی افزود: با وجود این، دخترم خانه را رها کرده و با شکستن لوازم منزل، نزد یکی از دوستانش در غرب کشور رفته بود. حالا هم قصد دارد به تنهایی به آمریکا پرواز کند.

اقدامات کارشناسی و بررسی‌های روانشناختی این پرونده با دستور سرهنگ محمد بزی (رئیس کلانتری قاسم‌آباد مشهد) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

کد خبر 848292 منبع: خراسان برچسب‌ها خبر مهم ازدواج - طلاق خانواده حوادث ایران

دیگر خبرها

  • دستگیری ۲ خواهر قاتل پدر در تهران
  • الاهلی و حسرتی به نام قایدی!
  • نظر جالب گولسیانی درباره پزشک سپاهان
  • انزو، پسر مارسلو قراردادش را با رئال مادرید تمدید کرد / عکس
  • حکایت تسنیم از دانش‌آموزانی که رنج علم دارند + فیلم
  • شباهت عجیب دانیال حکیمی و پسرش
  • معلمی که برای نسل جوان جاذبه داشت
  • شمار شهدای خبرنگار غزه به 142 شهید رسید
  • فرمانده‌ای که پسرخاله صدام را اسیر کرده بود
  • جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمی‌دهم مگر به شرط...